دونالد
هنری پورتر Donald Henry Porter
فیزیک
دان و ریاضی دان
فارغ
التحصیل از کالج ماریون دکتر در فلسفه از دانشگاه ایندیانا و مدرس سابق دانشگاه
ایندیانا بوده است استاد فیزیک و ریاضیات در کالج ماریون متخصص تبدیل های تماسی
تغیرات اشکال محدود به دو بعد و پیوستگی مطلق
اگر شخصی بخواهد
وجود خدا را ثابت کند همانگونه ثابت کند که قضیه فیثاغورث را در هندسه ثابت می کند
به عقیده من چنین اعتقادی به خدا اجباری خواهد بود.از طرف دیگر باید توجه داشت که
علوم پر از قوانین اصولی هستند که هنوز ثابت و محرز نشده است.با وجود این که ثابت
نشدن این قواعد و قوانین مانع از آن نیست که در صورت لازم از آنها استفاده شود ولی
مسلم است که از این اصول که فهم پدیده های طبیعی نتایج مسلم نمی دهند نمی توان در
فهم معانی ما بعد الطبیعه استفاده کرد.
در علم فیزیک به
سوالاتی می توان پاسخ داد که اول آنها لفظ چگونه باید و علم فیزیک به اغلب سوالاتی
که در اول آنها لفظ چرا با شد نمی تواند جواب بدهد مثلا جواب سوال ((چگونه دو جسم
همدیگر را جذب می کنند؟))را قانون جاذبه نیوتون به خوبی داده ولی جواب سوال ((چرا
دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟))داده نشده است قانون جاذبه عمومی باعث می شود ما
بروی زمین بمانیم و به هوا نپریم و زمین در مدار خود به دور خورشید بچرخد جرت؟
جواب حدسی است.
یک قانون طبیعی
می گوید اگر فاصله میان دو جسم خیلی زیاد باشد این دو جسم همدیگر را دفع می کند
چرا؟باز هم جوابی ندارد.
یک قانون طبیعی
دیگر می گوید که اگر علامت بار الکتریکی دو جسم که بار الکتریکی دارند یکی نباشد
یعنی علامت یکی مثبت(+) و علامت یکی منفی (-) باشد این دو جسم همدیگر را جذب می
کنند. و اگر علامت بار هر دو مثبت یا منفی باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کند و
اگر علامت هر دو منفی یا مثبت باشد همدیگر را دفع می کند در هر دو صورت جذب یا دفع
به نسبت مستقیم حاصل ضرب بارهای بری آنها و به نسبت معکوس مربع فاصله است.ما باور
داریم که هسته اتم دارای ذره های کوچکی است به نام پروتون که بار مثبت دارند و
دراطراف آن ها الکترون ها با بار منفی در حرکتند و لازم بود این الکترون ها به
پروتون ها بچسیند در صورتی که آنها همیشه فاصله خود را با پروتون ها حفظ می کنند
پس ما می بینیم کخ قوانین طبیعی در فاصله خیلی خیلی زیاد در محیط های بسیار کوچک
اجرا نمی شوند و برای این موارد لازم است قانون دیگری برای این جاذبه پیدا کرد.
به نظر می رسد
که اغلب علما مایلند مبانی و پدیده های طبیعت را بدون آنکه خدا را در نظر بگیرند
مطالعه کنندومثلا برتراند راسل فیلسوف و ریاضی دان بزرگ انگلیسی منکر وجود
خداست.بعلت اینکه او جواب این سوال را نمی تواند بدهد:خدا افریده کیست؟شکی نیست که
فکر راسل اصولا وسیع و عمیق است ولی آیا معقول چنان است که در این هنگام که تقریبا
هر نظریه و علمی را به طرح پرسش های بدون جواب می کشاند در صدد یافتن پاسخی برای
این پرسش باشیم؟من خود خدا را از آن جهت دخالت می دهم که عقل و منطق چنین اقتضا می
کند.
در مورد سوالاتی
که پاسخی به آنها داده نشده است می گوییم برای ادراک و فهم عالم دو نظریه وجود
دارد که هر یک را جمعی از دانشمندان قبول کرده اند ولی قبل از آنکه را جع به آنها
بحث کنیم بهتر است نکاتی چند را در نظر بگذرانیم.
جهانشناسی عبارت
است از مطالعه وضع عمومی جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان.اگر کسی
با تلسکوپ پانصد سانتی متری از بالای کوه پالومار به فضا نگاه کند اجرامی را
مشاهده خواهد کرد که فاصله آنها از زمین بیش از یک میلیارد سال نوری است و آن شخص
بیش از یک بیلیون کهکشان را مشاهد خواهد کرد .سال نوری فاصله ای است که سرعت نور
در هر ثانیه 300000 کیلومتر است در عکسی که از آسمان برداشته شده و ما آن را در
دست داریم ستارگانی دیده می شود که نوری که از آنها ساطع شده و فیلم عکاسی را
متاثر کرده است.چندین میلیون سال پیش از آن ستارگان حرکت کرده است.
اندیشه ای که
اکنون کاملا ثابت شده است این است که دنیا هر لحظه در حال گسترده شدن است.اگر به نور
سفید با یک منشور شیشه ای نگاه کنیم خواهیم دید که نور سفید به هفت رنگ تجذیه می
شود که مجموع آنها را طیف شمسی می نامند.هر گاه رنگها مرتبا پهلوی هم قرار داشته
باشند آن وقت طیف متصل نامیده می شوند ولی وجود برخی از عناصر در منبع نور باعث می
شود که خطوط تاریک در طیف بوجود آید با مطالعه این خطوط نوع عنصری که آنها را به
وجود آوره معلوم می شود و علم طیف شناسی عبارت از مطالعه همین خطوط است.
با مطالعه خطوط
می توان عناصر تشکیل دهنده اجرام سماوی را معین کرد مثلا چنی پیش وجود گازی در
خورشید کشف شد که آن را هلیوم نامیدند که از لفظ یونای هلیوس که به معنی خورشید
است مشتق شده و بعدا دانشمندان به وجود این گاز در زمین پی بردند.
آن قسمت از طیف
سرخ است کنار سرخ طیف می ناند و انتقال به کنار سرخ طیف نشانه آن است که منبع نور
را از شخصی که به طیف می نگرد دور می شود کهکشان های دور این نظریه را ایجاد کرده
است که جهان پیوسته گستره می شود و کهکشان ها بتدریج از ما دورتر می شوند.
حال به آن دو
فرضیه می پردازیم که در بالا اشاره کردیم و عبارتند از اول فرضیه گسترش جهان آلفر
و گاموف و فرضیه دوم حالت ثابا هویل
طبق فرضیه اول
جهان قبلا عبارت از یک توده بخار بوده که در فشار های فوق العاده قرار داشته و
درای حرارت بالایی بوده است این هسته منفجر شده و جهان در نتیجه ستارگان و کهکشان
ها بوجود آمده و حرکت فعلی کهکشان ها نیز نتیجه همان انفجار است.
هر دو فرضیه
آلفر و گاموف چنین بیان می شود :هنگامی که سن جهان ما چهل و پنج دقیقه بود حرارت
آن از یک بیلیون درجه بیشتر بود و در نتیجه این حرارت فقط پروتون نترون و الکترون
وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبود.بعد از انفجار که آن را باید ابتدای جهان
نامید در عرض سی دقیقه تمام عناصر شیمیایی بوجود امده اند و شاید یک بیلیون سال
بعد از انفجار کهکشان ها پدیدار شدند علت ایجاد کهکشان ها قوه جاذبه عمومی بوده
است.
قبل از شروع
جهان یعنی انفجار هسته اولی اوضاع چگونه بوده است؟بعضی ها تصور می کنند که در
زمانی دور اجسام و اجرام مادی خیلی رقیق تر و پراکنده تر وحود داشته است که یکدفعه
به هم متصل گردیده و جسم متکاثفی که باید منفجر شود را بوجود آورده اند.
در هر حال اگر
قبول کنیم که جهان از انفجار یک توده اولی با حرارت و فشار فوق العاده به وجود
آمده است آن وقت خواهیم گفت که این توده را خدا خلق کرده است و حرارت و نیروی لازم
را به آن داده است.نمی توانم در امر خلق خدا صرف نظر کنم خدا تر تصویر حضور دارد
اما فرضیه دوم
یا فرضیه بوندی-گولد-هویل که فرضیه حالت ثابت یا فرضیه خلقت مداوم نامیده می شود
می گوید که جهان در زمان و فضا یکنواخت است ولی راکد نیست.
طرفداران این
فرضیه معتقد اند که جهان هر آن گستره تر می شود و کهکشان ها دائما از زمین دورتر
می شوند در جواب این سوال که ((چرا پس از مدتی کهکشان ها از منطقه دید تلسکوپ
بیرون می روند در آسمان تغیراتی مشاهده نمی شد؟))می گویند خلقت در جهان قطع نمی
شود و به جای کهکشان هایی که دور و ناپدید می شوند کهکشان های جدید خلق می شوند و
به این ترتیب نقشه آسمان ثابت می ماند.ما اجسام یا اجسام سماوی را توسط نورشان درک
می کنیم ولی اگر جسمی با سرعت بیشتر از نور از ما دور شود هیچ وقت رویت آن حتی با
قوی ترین تلسکوپ برای ما امکان پذیر نخواهد بود چنان تخمین زده اند که کهکشان هایی
که فاصله آنها با ما دو بیلیون سال نوری است سرعتشان بیش از سرعت نور است و هر گز
دیده نخواهند شد و این دو برابر دید بزرگترین تلسکوپ جهان است.حال اگر فرض کنیم
جهان در مدتی تقریبا به اندازه یک پنجم عمر خورشید گرسترش یابد و ستاره جدید خلق
نشود در محیط دید هیچ جرم سماوی وجود نخواهد داشت و میدان دید ما خلا محض خواهد
بود.
هویل بانی فرضیه
دوم توسعه مداوم جهان را قبول دارد و برای پر کردن خلا حاصل شده از دور ترین
کهکشان به فرضیه جدید متوصل می شود ولی مدعی است که این جرم سماوی از جایی نمی آید
و فقط ظاهر می شود!
اما اگر من
فرضیه خلقت مداوم را قبول کنم فورا خواهم گفت که این خلقت بدست خالق یعنی خدا
انجام می گیرد.پس بازهم خدا در تصویر حضور دارد.
فرآیند خلقت به
هر نحوی انجام شده است به دست خالق بوده است.وجود خدای متعال پایه اساسی هر فرضیه
است و جواب سوالاتی که تا حالا به آنها پاسخی داده نشده است یک کلمه است و آن کلمه
خداست.
منبع کتاب اثبات وجود خدا نوشته جان کاوور مونسما شرکت
انتشارات علمی و فرهنگی
No comments:
Post a Comment